2777
2789
عنوان

من تو یه ساختمونم با خانواده شوهر

196 بازدید | 11 پست

قبول کردم رفتم چون قبول کردن مستقل باشیم اما از اولین روزی که پامو گذاشتم روز و شب پایین بودیم زندگی خصوصی نداشتم شوهرم فکر می‌کرد محبت میکنه مادرش اما من راحت نبودم از صب که پا میشدم مادرشوهرم تا شبش برنامه میریخت برامون همسرم شدیدا وابسته بود و به حرف مادرش .سر این قضیه خیلی دعوا کردیم مادرشوهرم آدمیه که حس میکنه باید به همه دستور بده و همه گوش به فرمانش باشن. دوسال مداوم دعوا از هر مدلی داشتیم از دعوا بین خانواده ها که باعث شد از خانواده ها قطع ارتباط کنیم . همسرم ادم کینه و انتقام جو تو هر دعوا قهر می‌کرد مهم نبود زندگیمون کجا میره .بهخاطر خانوادش قید تفریح و مسافرت با من زد قید بچه رو زد 

الانم که کارمون داره به جدایی میکشه . به خاطر خانوادش این بار زندگیمون بهم زد. میخاد دادخواست طلاق بده 

آدمی نیستم که محبت نفهمم اوایل هر محبت و خوبی از دستم میومد به خانوادش میکردم اما نفهمیدن 

الان واقعا حالم بده . شوهرم حاضر زندگیش خراب شه اما از این خونه نیاد بیرون میکه بقیه چطور پس یه جا هستن 

همه افرادی که توی یک ساختمان با خانواده همسر زندگی میکنن مشکلاتی دارن

منم مسائلی با خانواده همسرم داشتم و دارم، اما با صبر و مهربونی و سیاست تونستم تا حدودی اختیار زندگیمو بدست بگیرم...هرگز مستقیم با خانواده اش مخالفت نکردم ولی بهش نشون دادم تفریح تنهایی چقدر خوبه و...

با هر کسی به اندازه شعورش صحبت میکنم

الان که دارم اینو برات می‌نویسم، کاملاً رایگانه، ولی واقعاً نمی‌دونم تا کی رایگان بمونه!
من و دخترم بدون حتی یه ریال هزینه، یه ویزیت آنلاین از متخصص حرفه‌ای گرفتیم. کامل بدنمون رو آنالیز کرد، تک‌تک مشکلات رو گفت و راه‌حل داد.

خودم کمر و گردنم خیلی مشکل داشت، دخترم هم پای ضربدری و قوزپشتی داشت… و باورت میشه؟ همه‌ش رو درست کردیم!

اگه تو یا یکی از عزیزات مشکلات اینجوری دارید، همین الان تا دیر نشده نوبت ویزیت 100% رایگان و آنلاین از متخصص بگیرید.

حالا که نمیخاد درست بشه ، و خانوادش رو ترجیح میده ، راحت رو جدا کن

هرچند خیلی سخته ، اما تا لحظه آخر تلاشتو کن ، با مشاور دادکاه صحبت کنید که باهاش حرف بزنه و راضیش کنه

چقدر مادر بودن بده حتی نمی تونی آرزوی مرگ کنی،، یه صلوات مهمونم کنید

خیلی شرایط سختیه 

منم پنج سال از ازدواجمون میگذره.خونه خواهر شوهرم زندگی میکنیم ما طبقه بالا اونا پایین.شوهرم همیشه طبقه پایین هست.دوتا بچه‌ها را هم با خودش میبره.همیشه هم خواهرش را تو زندگیمون دخالت میده.حتی یه کیک میخوام درست کنم بدون اطلاع من میره خواهرش را میاره بالا میگه آبجی به مامان حلما یاد بده.در صورتی که من خودم بلدم

همیشه شغل خواهرش را به رخم میکشه،الآن هم خواهرش تب کرده دکتر گفته اتاقش را جدا کنین ولی شوهرم من باردار را مجبور کرده از خواهرش مراقبت کنم.😢😢😢کامل درکت میکنم خواهری

کاربر96 هستم.میشه این کاربر را یه صلوات مهمون کنید تا شفا پیدا کنه و برگرده پیش بچه هاش؟
ارسال نظر شما

کاربر گرامی جهت ارسال پست شما ملزم به رعایت قوانین و مقررات نی‌نی‌سایت می‌باشید

2790
2778
2791
2779
2792