نگاه به حالایمان نکن! ماهم خوب میشویم، باران میبارد و با حالی خوش، زیر باران قدم میزنیم . اسفند است و بارانهایش و بیخیالی، اسفند است و یک قلپ چای و آرامش... هرچند که کمی خستهایم و حالمان خوب نیست، ولی هنوز هم میشود لابهلای تمام دلهرهها به صدای باران و قل قل سماور گوش داد و آرام شد. میشود به صلابت ساقههای گیاه نگاه کرد و استحکام گرفت.
نگاه به حالایمان نکن عزیز! قرار نیست همیشه از پشت شیشه باران را تماشا کنیم و در نهایت اندوه، به خیابانهای تاریک و مه گرفته زل بزنیم. قرار است خوشی زیر پوست ما هم بلغزد و صدای لبخندهامان گوشهای خیسِ خیابان را پر کند.
نگاه به حالایمان نکن عزیز، قرار است رد شویم از این درد، قرار است رو به راه شویم...