من تخیلم قویه
خونه ی قبلیمونم جن داشت من همش تحت فشار بودم و فکرم سمت چیزای ترسناک میرفت
ما پنجره های بزرگی داشتیم و یه دیوار کلا شیشه بود و تو شب شیشه ها عکس خود آدمو نشون میداد مثل آینه یکی از ترسناکاش این بود که وقتی تو خونه تنهام و دارم از جلوی شیشه رد میشم یه چیزی پشت سرم باشه وقتی برگردم ببینم نیست و وقتی دوباره سمت شیشه برگردم جلوی صورتم ایستاده باشه
یکیشم این بود وقتی تو تاریکی میرم آشپزخونه چاقو برداره و بکشتم