شب ها وقتی دستان کوچکت را در دستانم قرار میدهی و با نوازش مادرانه انگشتانم به خواب میروی،با خودم فکر میکنم...دیگر چه کسی در طول عمرت انقدر عاشقانه و بدون چشم داشت برای آرامشت تلاش میکند... بعد از این روزهای کودکی، دیگر چه کسی توی خواب محو تماشایت میشود و به رویت لبخند میزند تا آسوده بخوابی؟و من چقدر دیر میفهمم عظمت عشق مادرم را. و تو هیچ وقت نمیفهمی! هیچ وقت حجم احساس مرا درک نخواهی کرد! تو دختر نیستی! تو هیچ وقت مادر نمیشوی
تنهایی رو ترجیح میدهم به تن هایی که روح شان با دیگری ست ... تنهایی تقدیر من نیست ، ترجیح من است ! لطفا اگر نظر مخالف منو داری و میخوای جنجال به پا کنی ریپلای نکن 🙏 هر گونه توهینی گزارش زده میشه .