2777
2789
عنوان

ماروزنبور!

26 بازدید | 1 پست


روزی زنبور و مار با هم بحثشان شد........!

مار میگفت: انسانها از ترسِ ظاهر خوفناڪِ من میمیرند؛ نه بخاطر نیش زدنم!

اما زنبور نمی پذیرفت.

مار، برای اثبات حرفش، به چوپانی ڪه زیر درختی خوابیده بود؛ نزدیڪ شد و رو به زنبور گفت: من او را می گزم و مخفی میشوم ؛ تو بالای سرش سر و صدا و خودنمایی ڪن!

مار چوپان را نیش زد و زنبور شروع به پرواز ڪردن بالای سر چوپان نمود.

چوپان فورا از خواب پرید و گفت: ای زنبور لعنتی!

و شروع به مڪیدن جای نیش و تخلیه زهر ڪرد.

مقداری دارو بر روی زخمش قرار داد و بعد از چندی بهبود یافت.

سپس دوباره مشغول استراحت شد ...

فردای آن روز موقع استراحت چوپان

مار و زنبور نقشه دیگری ڪشیدند:

اینبار زنبور نیش زد و مار خودنمایی ڪرد!

چوپان از خواب پرید

و همین ڪه مار را دید، از ترس پا به فرار گذاشت!

او بخاطر وحشت از مار، دیگر زهر را تخلیه ننمود

چند روز بعد، چوپان به خاطر ترس از مار و نیش زنبور مرد!

❦•••


🔹 پی‌نوشت

بسیاری بیماری ها و ڪارها نیز همینگونه اند؛ و افراد فقط بخاطر ترس از آنها، نابود میشوند.


مواظب #تلقین های زندگی خود باشید


کر#  و نا


‌‌‌‌

الحمدلله رب العالمین که شدم مامان الان محمد  قسمت همه منتظرا،ان شاءالله ،به حرمت حضرت فاطمه ی زهرا(س) خودت مدیریت کن زندگیمونو،به کسی محتاج نشیم،مارو به خودمون وامگذار،اللهم صل علی محمدوآل محمدوعجل فرجهم       
ارسال نظر شما

کاربر گرامی جهت ارسال پست شما ملزم به رعایت قوانین و مقررات نی‌نی‌سایت می‌باشید

2790
2778
2791
2779
2792