از چی بگم از شب نخوابیدنام.از بی اشتهاییام.از بی اعصابیام.داغون داغون
من به قرآن شده بود سه روز فقط دوساعت بخواب شده چهار روز غذا نخورم شده اینقدر حالم بد باشه که خودم رو بزنم و بشینم اینقدر گریه کنم تا غش کنم ولی از خدا میخوام برام حفظشون کنه اینقدر که دوستون دارم ۸۰ سال پیر شدم ولی می ارزه وقتی می بینم دوتاشون باهم خلوت میکنن یا صبح ها زودتر از من بیدار شدن ایستادن بالا سرم نقشه میکشن چطوری بیدارم کنن و یا با زبون مخصوص خودشون دعوا میکنن