ته دیگ ماکارونی ام.یه چی به مادرشوهرم گفتم عین...توگل گیر کردم😐 صفحه 8

مدیر

عضویت: 1398/11/19

تعداد پست: 3202

ی بار مــــن و مـــادر شوهرم خــونه تنها بودیم مادرشوهــــــرم واســــــم ی خاطره تعریـــــف کرد انقدر دوتایی خــــــنـــــدیدیم اشکــــــمون در اومــــــد.من خودم کلا جوگـــــیر یـــــهو فاز صمـــــیمــــیت گرفتم از دهنم در رفـــــت بهــــش گفــــتم خیـــــلی عنتــــــری😑.بنده خدا اینجوری😳 نگـــــام میکرد.بماند ک بعدش ازش عذرخواهی کردم.

پ.ن۱: این داستان عروس جوگیـــــر😐

پ.ن۲: شماهم از این خاطرات با مــــــادرشوهـــــرتون دارین تـــــعریف کنــــین روحمون شـــــاد شه.

گل به خودی فقط اونجاش که زیر کولر خوابیدی میچسی باد میزنه برمیگرده تو صورت خودت😁

1398/11/29

17:42

19 نفر لایک کرده اند ...

تبـادل نـظر

تبادل نظر

تبادل نظر

ته دیگ ماکارونی ام.یه چی به مادرشوهرم گفتم عین...توگل گیر کردم😐

ارسال نظر شما

جدیدترین تاپیک های 2 روز گذشته

اگ حاجت دارید پنصد تا صلوات باقی مانده برای هدیه ب صاحب الزمان

یه لحظه می شه بیایید

دخترا و پسرا بیاین کمکککککککککک

تاپیک های به روز شده

مامان های سایت چندسالتون هست❓چندتا بچه دارید❓

شماهم آرایش میکنید زشت میشید یا فقط منم⁉️😂😂

اینا چه جور قبول میکنن شوهراشون کوتاه باشن

داغ ترین های تاپیک های 2 روز گذشته

همه بیاید نظر بدید راجع به پنهانکاری برادرم

به زودی ثروت های جهان بین همه به طور مساوی تقسیم خواهد شد

به نظر شما غیر از کتایون ریاحی کدوم بازیگر میتونست نقش زلیخا بازی کنه

امروز با کلینیک

پرسش و پاسخ

پرسش و پاسخ

پرسش و پاسخ