بعد که رفتم ی سه چهار ماهی کار کردم و حقوقشم چهارصد تومن بود و مدیر مهد خیلیبیی هوای خواهر شوهرمو داشت همین الانم داره و به قول خودش از طریق مدیره میخواد بره اموزش و پرکرش بعدش هی مدیره بی محلی میکرد به منو و اعصابمو خورد میکرد
مدیره گفت خودم بهت خبر میدم و این حرفا بعد خواهرشوهرم میگفت فک کنم ازت ناراحته بیا خودت باهاش صحبت کن که ازت راضی بشه گفتم من که کاری نکردم و این حرفا ولی از اون اصرار از من انکار بعدشم من گفت ولش کن دیگه نمیام شوهرمم گفت اصلا نمیخوام بری