سلام...باردارم..به دلایلی فهمیدم ك ازدواجم اشتباه بوده...ولی نمیخوام كسی بفهمه..بخاطر خونواده و مادرم...چون خیلی دلش پاك و صاف و سادست..مریضه...اگ بفهمه دق میكنه....بنظرتون میشه مثل یك جسد ادامه بدم...مثلا جلوم راه بره...لباس بپوشه..دستشویی بره...آب بخوره و ...ولی فك كنم هیشكی توی خونه نیست و من تنهایی دارم زندگی میكنم....اومدم اینجا تو این خونه ك غذا بخورمو و این بچه رو ب دنیا بیارم و بعدش براش مادری كنم....یجورایی فكر كنم پدرش ماهانه بهم ی مقدار پولی میده تا من این بچه رو بزرگش كنم...ولی قرار نیست بین من و اون چیزی باش یا باهاش حرف بزنم...بنظرتون میشه؟؟تصمیم دارم این كارو بكنم...بنظرتون میشه؟؟
وضع مالیمون بد نیست ینی مشكل اقتصادی نداریم ك ب اون خاطر وابسته خونوادش باشیم...ولی به شدت همه چیزمون ب اونا بستست...شبانه روز باید اونجا باشیم..قدرت ن گفتن نداره...نمیتونه مستقل باشه...من در صورتی میتونم كنارش باشم و اون در صورتی با من خوبه ك خونه پدرش باشم...بقیه مواقع یا باید خونه تنها باشم یا درحال دعوا كردن توی خونه باهم...باردارم و دو هفته دیگه تاریخمه....مادرش اونو از من گرفته...چون تو این مدت بارداریم نتونستم اونجوری ك باید از نظر سیاست زنونگی با مادر كلك بازش رقابت كنم...من حساس شدم...چون باردار شدم...خستم...كاش ی نفر دركم میكرد😭
عزیزم نمیدونم چند وقته ازدواج کردی همه مردای ایرانی تقریبا این مشکلو دارن مال بارداریه این افکارت شو ...
مادرش اونو از من گرفت😭😭...اونو ازم گرفت...از موقعیت بارداری و حساس بودنم سواستفاده كرد و ازم گرفتش...نمیدونم ی نفر چقدر میتونه بد باش...همسرم بهش اجازه دخالت داد...بهش اجازه ورود ب زندگیمون داد...بخاطر اینكه اونجا باش كل بارداریم منو زجر داد...سعی نكرد برام آرامش فراهم كنه...فكر نمیكردم ی روز از این تاپیكا بزنم