چند ماهه پیش با پسرعموی دامادمون از طریق اینستا اشناشدیم و یمدت باهم صحبت کردیم ...یه پسر 34 ساله خیلی باشخصیت و خوش برخورد و توی همون صحبتا بهم علاقمند شدیم کم کم و با اینکه شهر دیگه ای بود چندبار اومد دیدنم و گفت که هدفش ازدواجه و میخواد با مادرش صحبت کنه ..
هستین بگم بقیشو؟؟؟؟
بگو
هستیم ،خب
خب ادامش بگو عزیزم
همون اول ميگفتي خب 🤦🏻♀️
نه نیستیم
اینقد بدم میاد از این سوال
ایشون بعد سه ماه رفت به مادرش و خواهرش گفت و اونا هم گویا اوکی بودن ..تا اینکه یروز جمعه میخواست بیاد حضوری همو ببینیم و حرفامونو بزنیم نیومد و هرچی زنگ زدم جواب نداد
بعد از چندساعت خودش زنگ زد خیلی ناراحت و عصبی گفت خواهرم رفته تحقیق کرده چیزای بدی درموردت گفتن کع تو دوست پسر داشتی و وقتی باهاش تو خونه بودی گرفتن مچتو
خیلی گریه کردم و قسم خوردم که همچین چیزی نبوده ولی چون مادرش اینا خیلی مذهبی هستن نپذیرفتن
بهش گفتم ازداجم نکنیم مهم نیست فقط بگو کی این حرفو زده و با اصرارای من بهم گفت خواهرشوهر خواهرت گفته!!!!!!!!!!
بچه ما سالی یبارم همو نمیبینیم چون اصلا شهرامون متفاوته....خیلی ناراحتم اخه چرا خواهر شوهر خواهرم همچین دروغ بزرگ و تهمتی زده
