اتفاقا بحثمون امروز با شوهرم همین بود. ما با مادرشوهرم تو به ساختمونیم. بحث تو این بود که شوهرم مبگفت تو حالت بده تو این زندگی. سردی و... منم گفتم آره واقعا همینطوره من نمیتونم زندگی تو اینجارو تحمل کنم. شوهرم میگفت باید بیخیالی رو یاد بگیری و زندگی خودتو بکنی. من گفتم نمیتونم واقعا. شنیدن صدای مادرتم آزارم میده... ولی واقعا خودم داغون شدم اون ککشم نمیگزه. منم نمیتونم چه جوری نادیده بگیرم