بچه هامن یه کاربر دیگم بخاطر اشنا با این یکی درد و دل میکنم.
خیلی حالم بده خیلیییی
دلم میخواد بمیرم
تو زندگی هیچ مشکلی نداریم عالی همه چی ولی شوهرم دروغگوئه بیشتر از دروغگویی پنهان کاره.
نمیدونم چزا واقعا چرا اینطوریه بخدا خیلی شرایط خوبه ولی پنهان کاره.
نه چیزای بزرگا مثلا مادرشوهرم برام یه چیزی خزید ک بیشتر جنبه توهین داشت برامن بعد من پس فرستادم چون واقعا زشت بود کارش بعد گفتم ناراحت نشدگفت نه ولی بعدها مادرشوهرم گفت من خیلی دلم شکست.
انگار ضعف شخصیتی چون مادرشم اینطوریه
الان رفت سرکار من شنیدم رفت طبقه بالا پیش مادرش بعد رفت مادرشم چند دقیقه بعدش رفت. من فهمیدم باهم رفتن ولی گفتم قرار نبود جایی برن زنگ زدم گفتم عه ظرف مامانتو نبردی چرا گفت یادم رفت گفتم کجایی گفت خیابون بالاییگفتم 20 دقیقست رفتیک گفت ترافیک بود اخه خیلییییی بعد گفتم باش من میرم پیش مامان ظرفشو بدم قطع کردم زنگ زد گفت میخدای بری پیش مامان؟ گفتم ارهگفت عه با منه دارم میبرمش جایی سر راهم قطع کردم پیام دادم دروغگوی بی وجدان بیزارم ازت...
نگیدشلوغش کردی چون زیاد دروغ میگه و قول داده بود نگه....
بعد اومد خونه گفت خیلی بی انصافی چ دروغی من رفتم مامانم گفت منم ببر برگشتم ببرمش منم هیچی نگفتم یکم هی حرف زد و توجیح بیخود کرد رفت....
بچه ها چرا باید بمن دروغ بگه من با مادرش رودروایسی دارم و الانم مطمئنم مامانش گفت چرا نگفتی بگو که دوباره زنگ زد گفت مامان با منه.
خیلی حالم بده بچه ها دروغ حس بدیه خیلییی حس ناامنیه.....
شما الان جای من بودید چیکار میکردید.
الان هرچی زنگ زد و تومد خونه جواب ندادم.
ببخشید دیر جواب میدم دخترم بغلمه