سلام من هفتع دیگه عروسیمه.خونمون شبیه خونه باغه پشت خونه وجلوش باغچه داره.حالا چند روز پیش جهیزیم بردیم بچینیم خونواده شوهرم گفتن خوبه دیگه ماعید کلا میایم اینجا ناهار میچسبه وسرسبزع واس سیزده بدر خوبه خواهرشوهرام وبرادر شوهرم کلا یه شهردیگن من وخونواده شوهرم یه شهریم وقتی ام میان باچنان پزی میان خونمون انگار کین مثلا یه بار شوهرم داشت خونه رو رنگ میزد مادرش گفت ناهار ببریم اونجا توحیاط سرسبزه بعد ناهار به من گفت اینجا چون سرسبزه همه میان دیگ هرهفتع بیایم اینجا انقدر حرصم گرفت.بعدشم یه سری بدون من ناهار بردن اونجا شوهرم گفت زنمم بایدباشه ا ومد دنبالم اونوقت جاریم به شوهرش گفت واییییی خسته شدم ببرم ازاینجا.بچه ها خواهرشوهرام ازاول عید این جان تااخرش میترسم هرروز به بهانه فضای سبز بیان هوار شن رو سرم یه مشت بچه فضولم دارن میترسم برن تو باغچه بیام تو خونه زندگیم فرشامم روشنه فک نکنم بتونم عید برم مسافرت چون ماشینم نداریم.به نظرتون چ کنم ؟خیلی ام خجالتی ام به شوهرمم بگم میترسم ناراحت شه مثلا بگم نیان؟