پدرم وقتی هنوز ب دنیا نیومده بودم سر مادرم هوو آورد نمیدونم اصا مادرم براچی منو حامله شد.....
برادرم معتاد شد. پدرمون کلا ولمون کرد. مامان ساده و خیلی بی عرضه من هیچ کاری ک برام نکرد بجای اینکه شوهر داری یادم بده یکم سیاست یادم بده مدام بهم میگف مردا نامردن مردا خائنن....
ذهن منو خراب کردن. همیشه ترس ازین دارم شوهرم بهم خیانت کنه با اینکه واقعا مرد پاکیه.
النم مادرمو خواهر بزرگترم حرف درست کردن برا شوهرم ک معتاده.... اینا خودشون زندگی درست نداشتن نمیذارن منم راحت زندگی کنم. شوهر من تاحالا بهشون بی احترامی نکرده ولی اونا مدام ب من و شوهرم بی احترامی میکنن. چن وقت پیش با دختر شیرخورم رفتم خونشون باهاشون حرفم شد نصف شبی منو با بچه کوچیک از خونشون بیرون کردن همه وسیله هامم پرت کردن از پله بیرون.... کور بشم اگ دروغ بگم. تو مراسمهای ازدواجم هیچی ندادن. ی قاشق واسه جهازم ندادن. میدونم باورش براتون سخته... واقعا ب اینا میگن خانواده...
ازشون متنفرم.