سلام بچه ها
یه مادری دارم که از بچگی تا الان که ۲۷ سالمه همیشه وقتی دوتایی بودیم تحقیرم میکرده و وقتی میرفته پیش در و همسایه از درسخونی و هزار تا کوفت و زهر مار دیگه تعریف میکرده که نکنه از دخترای اونا عقب بمونم
خلاصه ۱۹ سال اون خونه رو تحمل کردم و الان که ازدواج کردم هم نمیتونم خلاص شم
از هر راهی استفاده میکنه که ازارم بده
میاد خونه ام غر میزنه اینجا کثیفه اونجا فلانه
میره پیش بقیه میگه دخترم کدبانوعه
سه سال پیش دو جلسه رفتم خیاطی بعد دیدم نمیتونم ولش کردم هنوز که هنوزه تا تقی به توقی میخوره میگه مثلا خیاطی رفتی ها
من میدونستم تو خیاط بشو نیستی
یا هر روز صبح زنگ میزنه و اصرار میکنه برم خونشون...اگه نرم تا یه هفته میمونه تو قیافه
اگه برم دعوامون میشه دوباره همون آشه و همون کاسه
پریروز اومد خونمون تازه خونه رو مرتب کرده بودم همه چی سر جا خودش بود فقط میخواستم جارو برقی بکشم دیدم ایفون رو میزنن
اومد نشست پسرمو ورداشت با خودش برد
فرداش زنگ زد گفت تو چرا انقد شلخته ای خونت چرا اینجوریه
این صاحبخونه کلید بندازه بیاد تو چی میشه
گفتم کجا کثیف بود گفت خودم دیدم لا درز قالیت اشغال ریخته بود
گفتم خب مامان من بچه کوچیک دارم
فرداش مهمون داشتم کار داشتم پسرم پاشو با چاقو برید
گفت تو اصلا حواست به بچه ات نیست گفتم خب کار داشتم گفت من وقتی بچه پیشمه فقط نگاش میکنم کار نکن فوقش میگن تو شلخته ای
یعنی میخوام بگم هرکاری میکنه که بگه اون کاری که تو میکنی غلطه