دیشب شوهرم کتکم زد زنگ زدم به مامانم گفتم بیا نیومد بعد زنگ زده به شوهرم میگه شما گذشت کن شوهرمم میگه و دروغ میگه من نزدمش.. ..
بعد صبح مامانم زنگ زده میگه تا صبح خوابم نبرده منم گفتم فقط خوابت نبرده اگه منو میکشت چی میکردی داره لب و دهنم خون میاد و گفتم دیگه هیچ وقت نمیخوام ببینمتون
من پدرم فوت شده بزرگترم عموم هس هی تهدید میکنه زنگ میزنم به عموت...عموم هم دوبار سکته قلبی کرده خیلی دوسش دارم یه بار قهر رفتم عموم گفت نرو اما من رفتم دیگه بهم گفت پس سازش کن تا حالا هرچه احوالم پرسیده گفتم خوبم
شوهرم یه آدم روستایی هست که به در و دیوار فحش میده از همه چیز بهونه میگیره و قلدره
میرم سرکار میگه چرا انقدر میری سرکار بشین خونه ظرف بشور غذا بپز نمیرم میگه تو بیکاری بی ارزشی
به علاوه که دیشب کلی توهین کرده و کتک زده غذایی که ظهر پختم ریخته دور میگه دوباره غذا بپز خوب نبود منم مودبانه گفتم آخه نون نداریم ولی اون توهین کرد دیگه سقف تحملم پر شده
امروزم با ماشین من میخواست بره بیرون سوئیچ ازش گرفتم دوباره کتک خوردم
میگه ماشینت بزن به نامم طلاهات بده مهریه تو ببخش بعد برو هرجا خواستی بری
دیگه از شوهرم کاملا سیر شدم فقط دوست دارم دور و برم نباشه دارم برای ارشد میخونم برم یه شهر دیگه دنبال کارای طلاقم هستم
صبح کتکم زد گفتم دارم میرم پزشکی قانونی دوباره از در اتاق اومد تو کلی کتکم زد
من از لحاظ خانوادگی هزار پله از اون بالاتر از لحاظ قیافه خیلی بهترم از اون
وقتی ازدواج کردیم تازه دوماه بود رفته بود سرکار از لحاظ مالی کمکش کردم تا روبراه شه
اما حالا نمک نشناس سر کوچکترین چیزی بداخلاق میشه منم تا یه جایی تحملش میکنم
دوست دارم بمیره
بعضی وقتا فکر میکنم خودکشی کنم اما میگم این آدم مگه ارزشش داره