بیاین از حاطره هایی که بایاداوریش قندتودلتون آب میشه تعریف کنین؟😜

😍الهيييي🐀

من از اين خاطره ها زياد دارم نميدونم كدوموبگم

روزی که خبر قبولیم تو رشته ای که می خاستم  رو شنیدم... 

نمیدونم‌

الان فقط غم تو دلمه خاطره خوب یادم نیس 

اممم

١٥سالم بود ك داداشم دنيا اومد خيلي حس عجيبي بود واسم😍

اخی فقط خاطره خودت😍

من فقط خاطرات کودکی و با خونواده م برام ارزشمنده

برق چشمای شوهرم وقتی فهمید باردارم 

خب میشه الان بگی از داشتن داداشت راضی هستی ؟منظورم اینه کا اختلاف سنی زیاد دوتا بچه باعث نمیشه از هم دور باشن؟

روزی ک داداشم ازدواج کرد..... 

روزی ک فهمیدم یه نفر هست ک خاطرمو خیلی میخواد

وقتایی ک تو جمع فامیلشون، از عشقش ب من میگن

دخترم  بدنیا اومد وروجک

نگاهه شوهرم بعد ازینکه قبول کردم باهاش ازدواج کنم

وقتی فهمیدم خواهرم بارداره

وقتی برای اولین بار اسممو از دهن بچه خواهرم و بچه داداشم شنیدم

وقتی بابام جلوی همه گفتن من ب داشتنت افتخار میکنم

وقتی مامانم از ته قلبشون بهم گفتن ازت راضیم

وقتی شوهرم فهمید باردارم

وقتی خدا بهم نشون داد هنوز دوستم داره

خیلی هستن خیلیییییی

اولين بار پسرمو ديدم توي بيمارستان العي قربونش بشم 😍 بهش ميگفتم فندوق مامان سلاممم 😍

زمان هايي ك لباس نو تنش ميكنم هم خيلي دوست دارم 😍 همچنين وقتي اتليه ميبريمش😍

راستي يادم رفت بگم زماني ك اولين بار زبون باز كرد و اولين بار گفت مامان 😍

گاهي بخاطر شيرين زبونياش، مثلا ديشب بيرون بوديم شامش رو برداشته بودم براي اينكه بخوره ، مثلا ميگفتم چي بياد، ميگفت ماشين پليس و منم صداي ماشينش رو در مياوردم و ميزاشتم دهنش، دفعات بعدي هم چيزاي ديگه، بعد پرسيدم حالا چي بياديهو گفت خاله مينا 😂 منم صداي خاله ش رو دراوردم گذاشتم دهنش، دفعه هاي بعدي هم مامان بزرگ و بابا بزرگش روگفت، خيلي خنده دار بود بنظرم 🤗 دو و نيم سالشه

من بهترین خاطره وقتی پسرم بدنیا اومد از اتاق عمل اومدم بیرون کلی درد داشتم تازه بهوش اومده بودم مامانم گفت میخای بچت ببینی سرم برگردوندم دیدم وای یه پسر تپل وسفید مثل ماه باورم نمیشد خدانصیب همه کنه این روز من بعداز ۸ سال این لحظه روتجربه کردم

روزی هم که دکتر گچ بینیم که عمل کرده بودم برداشتم اینه بهم داد باورم نمیشد اونروزم خیلی قشنگ بود

چرا من ندارم هیچ لحظه ای