بچه ها یهو یاد یه ماجرایی افتادم، چند ماه پیش نامزدی دخترعموم بود همسن منه چند سال با پسره دوس بوده.شب قبلش بهم پیام داد که نامزدیمه و اینا با شوهرت بیا حتما. منم یه کم باهاش حرف زدم گفتم خدا روشکر بلاخره به عشقت رسیدی... حالا این وسط ما یه دخترعمه داریم که خیییلی افاده ایه. از ما بزرگتره ولی مجرده هنوز.عمم خیلی ادعاش میشه که خواستگارای دخترش دارن در خونشونو از جا درمیارن!! یهو بین صحبتام با دخترعموم حرف این دخترعممون اومد وسط که این همه ادعا میکرد ولی الان چقد داره حرص میخوره که ما شوهر کردیم ولی اون هنوز مونده. بعد گفت شنیدم تازگیا با یه پسره دوست شده میگن پسره خیلی میخوادش ولی الان سربازه. گفتم واااای چه حوصله ای داره این همه قر و افاده حالا تو بیست و پنج سالگی تازه یادش افتاده منتظر یه سرباز بمونه!؟ من این روزا رو تو شونزده هفده سالگیم گذروندم که منتظر بمونم سزبازیش تموم شه. اون که اینهمه میگفت شوهرم دکتر باشه مهندس باشه، الان به پای یه بچه سرباز مونده حالا بعد سربازی معلوم نیست کار درست و حسابی پیدا کنه یا نه....... خلاصههههه هرچی من میگفتم دلم خالی نمیشد😂 بعد از بیست تا پیامی که من دادم یهو دخترعموم گفت عزیزم نامزد منم هنوز سربازی نرفته بعد از نامزدیمون میخواد بره. 😐😐😐😐 یعنی تاحالا تو عمرم وسط غیبت کردن اینجوری ضایع نشده بودمااااااا. نمیدونستم چجوری جمع کنم حرفامو😂
قشنگ ده پله بالایی...از هر قشری و انسانی...عجب خوشمزس اون لبهات...عجب عشقی به من دادی...اصلا وضعیه این اوضاع .... عجب مستی شدم با تو ...ازت بدجوری ممنونم .... پره هستی شدم باتوو... همسرم
ولی کلا یه جوری راجع به دختر ۲۵ ساله صحبت کردی انگار ۵۵ سالشه😐
اتفاقا به نظر من اینکه یه بچه ی ۱۶،۱۷ ساله جای درس و بازی منتظر ازدواج و نامزد بازی باشه خیلی عجیب تره
دقیقا ۲۵ سالگی وقت اینجور کاراس😶😶
بازم نظر من این بود نظر شما هم محترمه
درحادثه کربلا با سه نمونه شخصیت روبه رو می شویم! "اولحسین (ع)حاضر نیست تسلیمِ حرفِ زور شودتا آخر میایستدخودش و فرزندانش شهید میشوندهزینه انتخابش را میدهدو به چیزی که نمیخواهد تن نمیدهداز آب میگذرد، از آبرو نه" دوم : یزیدهمه را تسلیم میخواهد مخالف را تحمل نمیکندسرِ حرفش میایستد نوه پیغمبر را سر میبرد بیآبرویی را به جان میخرد تا به چیزی که میخواهد برسد"سوم:عمرسعد به روایتِ تاریخ تا روز ٨ محرّم در تردید است هم خدا را میخواهد هم خرماهم دنیا را میخواهد هم آخرت هم میخواهد حسین (ع)را راضی کند هم یزید راهم اماراتِ ری را میخواهد، هم احترامِ مردم رانه حاضر است از قدرت بگذرد، نه از خوشنامیهم آب میخواهد هم آبرودستِ آخر اما عمرِ سعد تنها کسی استکه به هیچکدام از چیزهایی که میخواهد نمیرسد، نه سهمی از قدرت میبرد نه از خوشنامی ما آدمهایِ معمولی راستش نه جرات و ارادهِ حسین (ع) شدن را داریم، نه قدرت و ابزارِ یزید شدن را اما در درونِ همه ما یک عمرِ سعد هستمن بیش از همه از عمر سعد شدن میترسم
ولی من میام اینجا افسردگی میگیرم همه 15-16سال ازدواج کردن اما دوبریام و دوستام که هم سن خودمن یا بزرگترن مجردن حالا نمیدونم ما داریم راهو درست میریم یا شما( من24سالمه (