2777
2789
عنوان

جاری عوضی و عقده ای من

4366 بازدید | 60 پست

خواهر شوهرم بعد یک ماه اومده .عصری بچه خواب بود.به شوهرم گفتم تو برو یه سر خونه مامانت خواهرتینا رو ببین تا بعد بچه بیدار شد هم بریم .رفتو دیر کرد.منم بچه بیدار شد شیرش دادم دیدم سرحاله .نیومد ببینم اگه مریضن نریم و اگه جاری عوضیم اونجاست با بچه هاش نریم .منم لباس پوشوندم و رفتم با دخترم .دخترم ده ماهشه.خواهر شوهر کوچیکترمپسرش که ۶ماهشه روپاش بود و جاریم و خواهرشوهرم که از اثفهان اومده پیش هم پا بخاری .شوهرمم تکیه داده بود و خواهر زاده و برادر زاده هاش دورش نشسته بودن .دیگه من رفتم سلام دادم حتی بلند نشدن برام و یه سلام خشک و خالی .بچه رو دادم خواهرشوهرم جاری عوضی برگشت گفت ماشالا دخترت چقد زشته .منم خیلی بهم برخورد خداشاهده میخاستم شدیدتر جواب بدم که همیشه از رو دشمنی حرفی زده و کاری کرده که من دلم بشکنه .میخواستم بگم چشمات زشت میبینه نگفتم دیگه گفتم ماشالا هزار باره دخترم .بعد دیدناراحت شدم گفت من که گفتم ماشاله منم دیگه سگ محلش کردمو جوابشو ندادم.ولی حالم بد بود اونجاهم که بودم شوهرمم هیچی هیچی نگفت .بیشتر از این که اینقدر دخترمونو دوست داره قربون صدقه اش میره و جلو خونوادش هیچی نگفت کفری شدم.تازه پسر خواهرشم گرفته بود بغلشو بچه خودش رو زمین نشسته بود .اومدیم خونه اولش باهاش سرسنگین بودم بعدش شروع کردم گریه کردن دست خودم نبود .دعوامون شد هم قرص تپش قلب خوردم هم سر درد الانم قهرم باهاش

بچه‌ها، دیروز داشتم از تعجب شاخ درمیاوردم

جاریمو دیدم، انقدر لاغر و خوشگل شده بود که اصلا نشناختمش؟!

گفتش با اپلیکیشن زیره لاغر شده ، همه چی می‌خوره ولی به اندازه ای که بهش میگه

منم سریع نصب کردم، تازه تخفیف هم داشتن شما هم همین سریع نصب کنید.

من دیدم بعضیا اینجوری میگن بچه چشم نخوره

اون مادر شوهره که خون عروس بینوارو کرده تو شیشه و پسرشو بر علیه عروس شارژ میکنه منم✋ اون زن دادش عفریته ای که داداش بیچاره پیر کرده منم ✋ اون جاری چشم سفیدی که پشت سر بقیه جاریاش حرف میزنه و پیش خاندان شوهر خود شیرین بازی در میاره منم ✋ اون عروس ور پریده که فقط بلده خانواده شوهر بچزونه ، اونم منم ✋  بابا اینجا جمع خوباست و منم مایه ننگ شماها ... یه گوشه میشینم نگا میکنم ، دست به چیزیم نمیزنم ، قول میدم ❤

بهم میگه اون یه چیز گفت توام جوابشو دادی دیگه دعوا کردنت تو خونه چیه؟؟شما جای من بودین توقع نداشتین از شوهرتون؟به من میگه تو دوس داری من جنگ راه بندازم و دعوا کنم.میگم بهش میتونستی برا این که چش این اشغالو دربیاری بگی بدش ببینم دختر نازمو .یکم قربون صدقه اش بری.میگه اون موقع بچه خواهرمو داشتم و سرما خورده بود میومدی خونه دعوام میکردی که چرا دستاتو نشستی و بچه رو بغل کردی .اعصابم خیلی خورده 

ب نظر من خودتون باید جواب جاریتونو میدادین ،ضعیف نباشید و منتظر نباشید همسرتون ازتون دفاع کنه ،چون این به بحث زنانه است و اگه همسرتون دخالت میکرد شاید دعوا ب برادر و ....کشیده میشد.

هیچ وقت هم ب خاطر جاری با همسرتون دعوا نکنید.

برا کوچولوی نازتونم وان یکاد خوندم .

تلخ است عمرمابه شتابش ازآن خوشیم عمری که تلخ می‌گذرددرگذاربِه
ارسال نظر شما

کاربر گرامی جهت ارسال پست شما ملزم به رعایت قوانین و مقررات نی‌نی‌سایت می‌باشید

2790
2778
2791
2779
2792
پربازدیدترین تاپیک های امروز