من یه ماهه در شرف طلاقم
همسرم منو نمیخواد و هزاران بار اذعان کرده و هزاران بار بهم ثابت کرده خیانت کرده دختر آورده نشونم داده که تو برو کتک زده رفتار سردش همه چیززززز
الان یه ماه خونه مامانم بودم آخرم انقد کش دادم و به حرف بقیه و شکایت و شکایت کشی شد که گفت طلاقت نمیدم پاشو برگرد خونه
ولی کل حرفش تو این یه ماه این بود طلاق طلاق طلاق
بالاخره اومد دادگاه تعهد داد که منو نزنه و اسیب روحی به من وارد نکنه ...
ولی از روزی که اومدم مثل دوتا آدم غریبه باهم زندگی میکنیم
هزاران بار بهم فهمونده که از من متنفره منو نمیخواد و دلش برام تنگ هم نمیشه ...
ولی بچه ها من یه بچه دارم خیلیم دوستش دارم دلم بحالش میسوزه به خاطر بچه اومدم بهش فرصت بدم ..
اما اون تغییری نکرده ...
دلمو میسوزونه اسم دختره رو میاره میگه از تو بهتر بود و فلان !
ای خدا ای حضرت زهرا ای ائمه ...من ۶ سال بهتون التماس کردم مهر منو به دل این آدم بندازید
سربه راه بشه عاشقم بشه محبت کنه دلش گرم زندگی بشه ...
خب پس چرا توجه نکردید!
بخاطر پسرم چقدر النماستونو کردم آخه پس چی؟!
خیلی سخته میبینم هیچ جای زندگیش نیستم...
اصلا منو نمیخواد و انگار هرگز نبودم !
من عاشقشم ولی به چه گناهی منو نمیخواد؟!
نکنه گناهکارم که موندم ..