2777
2789
عنوان

حس مالکیت

181 بازدید | 8 پست

شما تو خونه و زندگیتون حس مالکیت دارین؟ مثلا  اینکه با تمام وجود میگن خونه ی من، زندگی من، بچه های من و .....

من با وجود ده سال زندگی مشترک، هیچ حس مالکیتی ندارم ، دوست دارم خونه و زندگیمو متعلق به خودم بدونم، ولی اینطوری نیستم.

نمیدونم چون تو یه ساختمون زندگی میکنیم با مادرشوهر و جاری اینطوریه یا چون شوهرم با هر بحثی تو این ده سال هی بهم میگفت برو خونه ی بابات .


الان که دارم اینو برات می‌نویسم، کاملاً رایگانه، ولی واقعاً نمی‌دونم تا کی رایگان بمونه!
من و دخترم بدون حتی یه ریال هزینه، یه ویزیت آنلاین از متخصص حرفه‌ای گرفتیم. کامل بدنمون رو آنالیز کرد، تک‌تک مشکلات رو گفت و راه‌حل داد.

خودم کمر و گردنم خیلی مشکل داشت، دخترم هم پای ضربدری و قوزپشتی داشت… و باورت میشه؟ همه‌ش رو درست کردیم!

اگه تو یا یکی از عزیزات مشکلات اینجوری دارید، همین الان تا دیر نشده نوبت ویزیت 100% رایگان و آنلاین از متخصص بگیرید.

رو بچه هام مالکیت دارم

چون من 6ماه برای هرکدوم ویار تحمل کردم

من 9ماه رو دل کشیدمشون

من دنیااوردمشون

من دارم بزرگشون میکنم تا فردا مرد بشن انشاالله

نام فامیل دلیل بر مالکیت.ِِِِِِِِپدرشون نمیشه

خیال بافیَت بد نیست...خیال کن که خواهی رفت،،،همین که رفتیو مُردَم ،،،تلاش کن که برگردی و در کمالِ خونسردی مرا به خاک بسپاری
مثلا یه اشنایی یا کسی را ببینی بهش نمیگی تشریف بیارید خونمون ؟ خونه تو هست دیگه

میگم، ولی خب این حس رو ندارم که خونه ی خودمه و کارا و دکور و کلا زندگیم مربوط به خودم و خانواده ی چهار نفره م میشه،حس میکنم مادرشوهر، خواهرشوهر ،خانواده ی شوهر و خود شوهرم حق دارن هرجور میخوان باشن در مقابل من، نمیدونم چجوری حسمو بگم

حس یه مهمون رو دارم تو خونه م

رو بچه هام مالکیت دارم چون من 6ماه برای هرکدوم ویار تحمل کردم من 9ماه رو دل کشیدمشون من دنیااوردم ...

آفرین چه اعتماد به نفس خوبی

کاش منم مثل شما بودم

این در حالیه که شوهرم تو هیچکدوم از بارداری ها حمایتم نمیکرد

بعد زایمانم درگیر درس و دانشگاه شهر دیگه بود تا همین امسال

یعنی پسرمو هشت سال و دخترمو پنج سال خودم تنهایی بزرگ کردم 

فقط خودم غصه شون و خوردم، نذاشتم آب تو دلون تکون بخوره، به همه چیزشون رسیدم 

حقمه بچه هام مال خودم باشن

آفرین چه اعتماد به نفس خوبی کاش منم مثل شما بودم این در حالیه که شوهرم تو هیچکدوم از بارداری ها حم ...

افرین جمله اخرت رو هزاران بار با خودت مرور کن تا ملکه ذهنت بشه

منم سر بارداریام تنها بودم

حتی سر دومی 2ماه نذاشتم شوهرم بیاد اون موقع راننده بین المللی بود گفتم نمیخوام بیای حال خرابمو ببینی تنها و بی کس میرفتم بیمارستان سرم میزدم 

برای اولی برای مرخص شدنم از زایشگاه نبود...

من توقعی برای مسائل مالی ازش ندارم

ولی بچه هام مال خودمن بارها هم بهش گفتم اگر زود رفتم پیش خدا و بچه هام کوچیک بودن

حضانتشون با مادرمه

خیال بافیَت بد نیست...خیال کن که خواهی رفت،،،همین که رفتیو مُردَم ،،،تلاش کن که برگردی و در کمالِ خونسردی مرا به خاک بسپاری
ارسال نظر شما

کاربر گرامی جهت ارسال پست شما ملزم به رعایت قوانین و مقررات نی‌نی‌سایت می‌باشید

2790
2778
2791
2779
2792