نمیخوام برم خونه برادر شوهرم
شوهرم اول ازم خواهش کردکه به خاطر داداشم بیا بعد هم دعوا و تهدید که اگه نیای منم دیگه خونه خواهرت نمیام
حالا که تهدید کرده بیشتر لجم گرفته که به خاطر برادرش منو مجبور میکنه رفتارهای توهین امیز و زشت جاریم رو تحمل کنم
هر وقت ما رو دعوت میکنه هر ساعتی که برسیم اونجا تازه میوه هاش رو درمیاره شروع میکنه شستن یه جوری که من منتظرتون نبودم انگار مهمون سرزده ایم بعد هم کاهو در میاره که سالاد درست کنه و کلا خودش رو تو اشپزخونه مشغول میکنه نمیاد بشینه کنار ما چای و میوه رو هم اصلا خودش نمیاره میزاره رو میز برادر شوهرم پذیرایی کنه
سر سفره هم نمیاد بشینه تو اشپزخونه خودش رو سر گرم میکنه اخر سفره با یه بشقاب غذا که از تو اشپزخونه میاره واسه خودش میاد میشینه
حتی موقعی که زایمان کرده رود رفتیم دیدنش از تو اتاق بیرون نیومد با مامانش رفتن تو اتاق در نیومدن که انگاری فقط اون زاییده
ما شام خوردیم و کادو دادیم و اومدیم بیرون دم در که بودیم اومد بره دسشویی گفت ببخشید من خواب بودم خواهرشوهرم شام پخت منم ظرف شستم