شوهرم یه شهر دیگه کار میکنه ۲ساعت راهه تا شهرما
قرار شد پدرشوهرم ماشین بگیره وسایل ببرن،منو خواهرمم با پدرشوهرم بریم ،یهو شوهرم زنگ زد گفت بابام ماشین نمیاره اگ میخوای بیای میگن باید با بابام بشینین کنار راننده ماشین باربری و بیای ،یا وسایل بفرستی بیاد...
امروز فهمیدم همش زیر سر برادرشوهرمه ،روانیه قرص اعصاب قبلا مصرف میکرده ،میگفت حق ندارین ماشین ببرید که اون بیاد😶زد همه شیشه های خونه رو شکست و چاقو برداشت برای باباش،اونا هم درو روش قفل کردن گفت میرم در خونشون دادو بیداد میکنم 😔از زندگیم سیرم بخدا