زیاد خاطره دارم... ی بار با خانواده ی همسرم همگی با موتور رفتیم سمیرم که تقریبا سه ساعتی راه بود.ماهم عقد بودیم.توی راه برگشت من هوس آلوجنگلی کرده بودم خریدیم و راه افتادیم توی راه من خودم میخوردم و توی دهنم شوهرمم میذاشتم آلوهارو.اصلا حواسمونم به جاده نبود یهو موتور منحرف شد و رفتیم توی این جدول بزرگا که کنار خیابون میچینن.اگه اونا نبود پرت میشدیم تو دره😐... مادرشوهر پدرشوهرمم دیدن هیچی نگفتن بنده خداها ولی شوهر خواهرشوهرم هرازگاهی میگه مریم اونجا جای اونجوری آلوجنگلی خوردن بود؟😣🤣