فکر میکردم خانواده همسرم از اینایی میشن ک مذهب و اعتقادات براشون اهمیت نداره و همگی باهم راحتن و عروسی و جشنامون مختلط میشه و کلا از این حجاب مجابیا نبودن تو تصوراتم
مادرشوهرم قرتی بود تو تصوراتم
خود شوهرمم تو تصوراتم یه مرد کاملا فهمیده ک منو محدود نمیکرد و حتی اجازه میداد تنها سفر برم و کار کنم و باعث رشدم تو اجتماع میشد