2777
2789

خودم اول از همه میگم...

یه روز رفتم سلف دانشگاه غذا قورمه سبزی بود ریختمش تو ظرف زنگ زدم ب جناب بی اف(البته اکنون شوهرم هستن😅).گفتم غذا قورمه سبزیه بیا بریم تو یه پارکی جایی باهم خوریم اونم از خدا خواسته اومد.ناهارو خوردیم گفت جزوه و کیفتو بده من خسته نشی منم دادم دستش همینطور ک تو جزوم داشت شعر عاشقانه مینوشت😜😜😜یهو دیدم بچه های گششششششتتتتت ریختن.وااااااااااااااااااااااااااای داشتم سکته رو میزدم اگه بابام میفهمید و میگرفتنمون کلا باید قید درسو میزدم. فقط شنیدم ک گفت هلن فقط بدوووووو.ازونجایی ک خیلی سر تشریف دارم دویدم رفتم دستشویی درم رو خودم بستم صدای ماموره نیومد ک میگفت خانوم دروباز کن.یعنی قلبم داشت میومد تو دهنم دید از من بخاری درنمیاد زد بیرون و دویدن دنبال شوشو.واقعا نمیدونستم چ غلطی بکنم کیف و گوشیم دست اون بودیکساعت دیگم باید میرسیدم سرویس میرفتم خونه.جرات نمیکردم ازون دستشویی کوفتی بیام بیرون.خلاصه مانتومو دراوردم و بایه تونیک زدم بیرون)مثلا من اون نیستم)خخخخ💪💪💪.

تو کوچه ها دربدر دنبال بی اف بودم نمیدونستم گرفتن نگرفتنش.از یه خانومه گوشی گرفتم زنگ زدم بهش ازبس دویده بود صداش نمیومد(یکهفته بود دماغشو عمل کرده بود به خونریزی افتاده بود بیچاره) ی جا قرار گذدشتم تا جزوه رو بگیرم....این شرح ماجرا از زبون من بود اگه دوس داشتین بگین از زبون شوشو هم بگم براتون...

😂😂😂

فعلا هیچی یادم نی

همین اول امضام میگم اگه ازپستم خوشت نیومده و...حالابه هردلیلی ازجمله یانظرم ناراضی بودی به خوبی بهم بگو من بدنیستم به خوبی که بگی به خوبی هم پاسخ میگیری پس به دلایلی که بعضی کاربرااینجاروازان خودشون میدونن وهرچی دوست داشتن وبه ذهنشون ردشد وپیاده میکنن گفتم بگم بهتون ازاین به بعد توهین کنی توهین بهت میشه تویه جمله قشنگ بگویاپستموپاک کنم نشدولازم بود عذرخواهی کنم.باتشکر😊 خدایاتوخودت میدونی چی میخام پس؛  خدایابه امیدخودت... برام دعاکن به وسعت دلت ممنون عزیزم🌺🌺هرکس خودداندوخدای دلش که چه دردیست کجای دلش😢😢خانمادرسته اینجامجازیه همدیگرونمیبینیم نمیشناسیم اماکلمات انرژی دارند  هیچ وقت حسرت زندگی آدمایی رو که از درونشون خبر نداری نخور!!!!حسادت نوعی اعتراف به حقیر بودن خویش است.. هر قلبی دردی دارد٬ فقط نحوه ابراز آن فرق دارد... بعضی ها آن رادرچشمانشان پنهان میکنند ٬ بعضی ها در لبخندشان!!!!!!خنده رامعنی به سر مستی مکنآنکه میخندد غمش بی انتهاست..نه سفیدی بیانگر زیبایی ست....... ونه سیاهی نشانه زشتی........ کفن سفید ٬ اما ترساننده است: وکعبه سیاه ٫ اما محبوب ودوست داشتنی است.....انسان به اخلاقش هست نه به مظهرش.....قبل از اینکه سرت را بالا ببری ونداشته هایت را به پیش خدا گلایه کنی..... نظری به پایین بیندازو داشته هایت راشاکر باش❤️❤️..

یه تجربه بگم بهت. الان که دارم اینجا می نویسم کاملاً رایگان، ولی نمی دونم تا کی رایگان بمونه. من خودم و پسرم بدون هیچ هزینه ای یه نوبت ویزیت آنلاین کاملاً رایگان از متخصص گرفتیم و دقیق تمام مشکلات بدنمون رو برامون آنالیز کردن. من مشکل زانو و گردن درد داشتم که به کمر فشار آورده بود و پسرم هم پای ضربدری و قوزپشتی داشت که خدا رو شکر حل شد.

اگر خودتون یا اطرافیانتون در گیر دردهای بدنی یا ناهنجاری هستید تا دیر نشده نوبت ویزیت 100% رایگان و آنلاین از متخصص بگیرید.

وای چرا ترسیدین خوب مگه چیکار میکردین

حتماااااااا بخونین👇❤💚💜دو تا بچه بودن توی شکم مادر.اولی  میگه تو به زندگی بعد زایمان اعتقاد داری؟ دومی: آره حتما. یه جایی هست که میتونیم راه بریم شاید با دهن چیزی بخوریم. اولی: امکان نداره. ما با جفت تعذیه می شیم. طنابشم انقد کوتاهه که به بیرون نمی رسه. اصلا اگه دنیای دیگه هم هست چرا کسی تاحالا از اونجا نیومده بهمون نشونه بده. دومی: شاید مادرمونم ببینیم. ولی مگه تو به مامان اعتقاد داری؟ اگه هست پس چرا نمی بینیمش؟ دومی: به نظرم مامان همه جا هست. دور تا دورمونه. اولی: من مامانو نمی بینم پس وجود نداره. دومی: اگه ساکت ساکت باشی صداشو می شنوی و اگه خوب دقت کنی حضورشو حس می کنی.مثل دنياي امروز ما و خدايي كه همين نزديكيست.😍

خخخ منم یبار با یکی تو ماشین بودم دوتا مامور گرفتنمون عین داعشیا حمله کردن به صندلی ماشینو همه جارو گشتن بعد یکیشون از این کالاها رو سرش بود فقط چشم‌ش معلوم بود شبم بود ماهم ک دانشجو بودیم منم ترم اول سکته داشتم میکردم اون یارو نشست پشت ماشین گفت بریم کلانتری حالا من گریه ک نکنه بریم اونجا زنگ بزنن بابام بیاد بابامم منو بکشه، خلاصه یه مسیری رفتیم اون یکی هم رو موتور بود تهش اینقد عجز و ناله کردیم ک پول بدیم ولمون کنن

...

من یه شب همسرم دیر اومد خونه با دوستش باغ بودن ساعت یک شب زنگ زدم گفتم چیشد کی برمیگردی گفتد۵ دیقه دیگه خونم شد ساعت ۲ 😂 زنگ زدم گفتم بلایی سرت بیارم و قط کردم زنگ زد جواب ندادم بالشت گذاشتم روی تخت و پتو انداختم روش انگاری آدم خوابیده بود خودم ترسیدم🤣

رفتم پشت در اتاق قایم شدم وقتی رسید اروم اروم قدم برمیداشت  میخواست منو بتروسونه🤭در اتاق رو که بست چنان دادی زد و گفت بسم الله  منم از صدا دادش خشکم زد یه نگاه بمن میکرد که نگاه به تخت 😎این شد که دیگه جرات نکرد جایی بره دیر برگرده😎🤣🤣🤣🗡

دلی بزرگ میخواهد...زندگی کردن در این دنیا...دلی میخواهد...تاخیلی چیزها رو نبینی...خیلی چیزهارو نشنوی....واز خیلی چیزها بگذری...وباز هم از زندگی لذت ببری...!!!

بیا تعریف کن یا داستان اکشن یادم میفته😎⚘

@missjoniii  

دلی بزرگ میخواهد...زندگی کردن در این دنیا...دلی میخواهد...تاخیلی چیزها رو نبینی...خیلی چیزهارو نشنوی....واز خیلی چیزها بگذری...وباز هم از زندگی لذت ببری...!!!

اکشن چند مورد داشتم 

یکیش این که با بی افم رفته رفته بودیم بیرون 

عین بچه ی ادم تو ماشین نشسته بودیم 

یه روستایی تو شهر ماهست توش تپه پایه یکه 

خیلی اون جا میرفتیم ما اولای دوستی(هرچند اصلا راضی نبود میگفت این جا بلا زیاد سر ادم میارن)بعد اون جا یه جاده باریک داره که دور کوه میپیچه میره بالا تهش نمیدونم چیه خیلی طولانیه در حدی ما با ماشین یه رع رفتیم به هیچ نرسیدیم 

حالا اون روز که رفتیم دیدیم یه ارگان نظامی(یا سپاه بود یا نیرو انتظامی)اومده بود کوهپیمایی و ورزش اون جا 

ما اونا رو دیدیم شاید 30 نفر بودن محل ندادیم رفتیم از جاده بالا(با ماشین)همین طوری تو حال خودمون بودیم و میرفتیم و حرف میزدیم 

که یه دفعه رسیدیم به شاید 300 نفر از همون نظامیا تو دل کوه (خیلی جای پرتیه اصلا اون جا فقط کوهه دیگه ادمی پیدا نمیشه)جاده هم خیلی باریک بود پایینش پرتگاه 

و یه مشکلی هم که بود بنا به دلایلی شوهرم همهی کله گنده های نظامی رو میشناخت و اونا هم اونو میشناختن و در اون زمان هم سرباز بود و فرمانده های سپاه رو هم میشناخت(روابطش خیلی خوبه با بقیه در حد دوستی بود رابطشون)و همه هم به چشم بچه بسیجی میدیدنش 

خلاصه یکی از همون فرمانده ها رو دید سریع دور زد که برگردیمماشین لبه پرتگاه رو دوتا چرخ بلند شد خدا رحم کرد چپ نشدیم 

از او ور هم اونا داد میزدن ایست ایست 

یه دفعه 3 تا مامور از رو کوه پریدن پایین(فرض کنیین یه تیکه شیب دار رو میگم)و گفتن ایست اصلحه شون رو دراوردن و شلیک کردن)خدا رو شکر بهمون نخورد(ولی اگه حای به ماشین خورده بود بدبخت میشدیم)اگه به خودمون میخورد که جابه جا مرده بودیم (هیچ وقت اونایی که شلیک کردن رو حلال نمیکنم و فرمانده ابلهی که دستور اتش داد)

خلاصه ما با سرعت خیلی زیادی از اون جاده وحشتناک اومدیم پایین 

ولی وقتی رسیدیم اول جاده که یه تعداد دیگه از اون نظامیا بود اونا ایست دادن دوباره 

شوهرم وایساد بعد اون بنده خدا اشنا دراومد گفت ...(اسم شوهرم)خواستم بگم اروم تر برو 

هیچی ریگه برگشتیم شهر رفتیم کافی شاپ یه چیزی خوردیم چون فشارمون افتاده بود😐😐😐😐

میشه لطفا واسه خونه دار شدنمون و حل مشکلاتمون یه دعا یه صلوات یا هرچی که دوست داشتین انجام بدین 😊😊😊دوستای خوبم امیدوارم و از ته دلم میخواد شما هم به ارزوهای قشنگتون برسین و اگر مشکلی دارید برطرف شه😇😇😇
اکشن چند مورد داشتم  یکیش این که با بی افم رفته رفته بودیم بیرون  عین بچه ی ادم تو ماشین ...

😂😂😂😂😂😂😂😂😂😂😂😂😂😂

دلی بزرگ میخواهد...زندگی کردن در این دنیا...دلی میخواهد...تاخیلی چیزها رو نبینی...خیلی چیزهارو نشنوی....واز خیلی چیزها بگذری...وباز هم از زندگی لذت ببری...!!!
ارسال نظر شما

کاربر گرامی جهت ارسال پست شما ملزم به رعایت قوانین و مقررات نی‌نی‌سایت می‌باشید

2790
2778

جدیدترین تاپیک های 2 روز گذشته

لاغری

عارفه_احمدی | 34 دقیقه پیش

امبدینگ

hanitash | 23 دقیقه پیش
2791
2779
2792
داغ ترین های تاپیک های امروز
توسط   honye_ella  |  6 ساعت پیش
توسط   vittozahra  |  6 ساعت پیش