دلم گرفته بیاین

خواهرم بعدیه هفته گف منم میخوام صبحا بیام من موندم چیکار کنم بچه هامو تصمیم گرفتم جای مامانم بذارم بچه هارو کلا یک ساعته کل باشگاهمون مامانم نگه داشت و گف باشه اما سه روز پیش دیدم سر ناهار با بابام دعوا کرد بخاطر اینکه شامی ها یکم خام بود مامانم بهانه گرف چون بابام درست کرده بود من متوجه شدم که حرصش از نگه داشتن بچه هاست

با بغض ناهارمو خوردم و سکوت کردم تا دیروز که نرفتم نشستم خونه و گفتم ولش کن امروزو نمیرم ببینم زنگ میزنه که بچه هارو بیار دیدم نه زنگ نزد خواهرم زنگ زد ما میخوایم بریم نمیای گفتم نهو نرفتم

هستین 

شوهرم شب اومد از فوتبال قرار بود 6بیاد 8اومد من یکم ناراحت بودم هم از قضیه نرفتنم همم از دیر کردنش چون دخترم پوشک نداشت و دوساعت دیر اومد پاهای بچه سوخت بس تو پوشک بود.

سلام کرد سرد جواب دادم و اونم دید اینجوریه سر بحث باز کرد یکم بحثمون شد اما باز سکوت کردم و شام اوردم بعد شام گف فردا تا 12ظهر خونم منم گفتم پس بچه هارو نگه دار برم باشگاه نرفتم امروز گف بمنچه باخودت ببر و منم گفتم همش یه ساعته مگه چی میشه نگه داری که داد زد نه و کلی غر زد که خرجا زیاد شده

منم اشکم ریخت گفتم مگه من چقد خرج دارم 6ساله ازدواج کردیم هیچ کار نکردم حالا روزی یه ساعت نمیتونم برای خودم باشم چطور تو این 6سال تو سرکاری من همه کارارو میکنم بچه داری میکنم 6ماه مامانم سکته کرد از صب تا شب جمعش کردم و خواهرمو ک مریض میشه یا زایمان کرد کمک کردم حالا همتون پشتمو خالی کردین اینقد بی ارزش شدم

دیدم کلی چرت و پرت گف که تو نمیذاری به جایی برسیم بسکه ولخرجی میکنی اما بخدا من هیچی نخواسم فقط 80تومن شهریه باشگاهم بود ک اونم از ماهیانه خودم دادم خودش میره برنج 200هزاری میگیره یا پوشک ه0هزاری اخرش میگه تو گفتی بااینکه همیشه گفتم از هرچی ارزونشو بگیر یکم جمع کن 

خودش چند شب پیش گف یه روز درهفته من میگیرم بچه هارو تو برو باشگاه عشقم حالا دیشب بهم بدوبیراه گف

صبح بیدار شدم نرفتم باشگاه بلند شد گف گوشیت زنگ میخوره محل نکردم گف ب درک و رف با بچه هاش بازی کرد منم تو اتاق دلم از این سوخت که میتونست مثل الان بابچه ها بازی و کنه و منم برم اما دعوا کرد بحثای قبل وسط کشید کلی گریه کردم و کیف باشگاهمو پرت کردم گفتم دیگه نمیرم و هیچیم نمیخوام شونمو فشار داد گف چته باز هار شدی ب درک ک نمیری

و بعد هم رف سرکار خیلی دلم گرفته از تنهایی خودم که هبچ کس حتی یک ساعت هم نمیتونه بچه هارو نگه داره تا یکم از این افسردگیو تنهایی دربیام

اما وقتی خودشون مشکل دارن توقه دارن با چار نعل براشون بدوم