ممنونم مینا جون عزیزم...
روزا مامان و بابا و برادرم کار اند؛منم همیشه تو خانه تنها؛از تنهایی یک ساله و نیم است یه مرغ مینا خریدم...تمام همسن و سالهای من تو فامیل و غریبه ازدواج کردند و بچه دارند؛اما من بخاطر ی ازدواج اشتباه همه چیزمو از دست دادم.
حتی اندک مهریه ام رو یک طلافروش کلاهبردار ازم خورد.
بعد جدایی از همه حرف شنیدم...بجای درک گوشه و کنایه هااا شنیدم...حتی رفتم محبت کنم به یک سرطانی؛تهمت هااااا شنیدم...خیلی دلم شکست...و فقط در جواب گفتند ما حق داشتیم....الانم حتی نمیذارن برم سر مزارش