اره
خب قسمت نبوده. خدا فقط میخواسته اون بچه بیاد تا همه بفهمن من بچه دار میشم.
باورت میشه همون روزهای اول اونقدر صورتم تپل شده بود، سفیدتر شده بودم. راه رفتنم کلا تغییر کرده بود ناخواسته. یعنی من از همه پهنون میکردم رفته بودم خونه مامانم، مامانم روضه داشت، همه میدیدن میگفتن حاملهای. همهها...
اونوقت مادرشوهر بیشعورم برگشت گفت الکی گفته حاملهم واسه اینکه گندش در نیاد بعدش گفته سقط شد. درحالی ک من سه روز هم بیمارستان بستری بودم