2777
2789
عنوان

نمیدونم باید چه کنم...

185 بازدید | 15 پست

دو سال پیش خواهرم و شوهرش، سر یه ماجرایی ک فقط تو توهم و تخیل خودشون بود، به من بی احترامی کردن. پدر و مادرم دخالت نکردن چون خواهرم باردار بود و ترسیدن اتفاقی براش بیفته.همسر من همیشه دنبال یه نقطه ضعف تو خانواده ما میگشت ک به لطف اونها نصیبش شد.خیلی بهم فشار اورد سر این ماجرا. هیچوقت همدلی نکرد.عملا تنها موندم.

الان یکسالی میشه ک پدر و مادرم میگن اونا خودشون فهمیدن چه اشتباهی کردن.بارها به پدر و مادرم گفتن ک ما اشتباه کردیم و کار بدی کردیم.ولی هیچوقت مستقیما از من معذرتخواهی نکردن.فقط پارسال شوهرخواهرم یه پیام به من داد،که اونم یکی به نعل زده بود یکی به میخ...ولی خواهرم ک‌مسبب اصلی ماجرا بود،هیچوقت به روی خودش نیاورد...

من‌ خواهرمو دوست دارم.بچه شو دوست دارم.الان گه گداری خواهرم و بچه شو منزل پدرم میبینم.ولی تو مهمونیایی ک اونا باشن شوهرم نمیذاره بریم.عید ،عروسیها، عزاها....نمیاد و نمیذاره من و پسرمم‌بریم.

من میخوام‌ببخشم.یه زندگی عادی میخوام.بدون‌کینه و کدورت.

همسرم نمیدازه.

دفعه آخر چند روز پیش بود ک‌از منزل پدرم‌برگشتیم، وقتی فهمید خواهرم و بچه شم اونجا بودن، قیامت کرد.تهدیدم‌کرد ،گفت حق نداری جایی که اونا هستن بری، وگرنه دیگه خونه ی باباتم نمیدارم‌بری.گفت بشین سرجات ،زندگیتو بکن.گفتم حق نداری برای من تصمیم بگیری...دعوامون شد،بلند داد کشیدم، اونم‌دست بلند کرد روم.

من واقعا نمیدونم باید با مردی ک به هیچ صراطی مستقیم‌نیست چه کنم.

احساس میکنم زندگیم افتاده تو یه دور باطل.تو فکر جدایی و این چیزا نیستم.ولی نمیتونمم از خانواده م دست بکشم.ولو اینکه به اون اندازه ک اونا برای اهمیت دارن، من برای اونا مهم‌نباشم.

ببخشید طولانی شد.دلم‌پر بود.

پ.ن: خیلی وقته اینجا عضوم.خواستم ناشناس باشم الان اکانت جدید ساختم.

بچه ها باورتون نمیشه!  برای بچم از «داستان من» با اسم و عکس خودش کتاب سفارش دادم، امروز رسید خیلی جذذذابه، شما هم برید ببینید، خوندن همه کتابها با اسم بچه خودتون مجانیه، کودکتون قهرمان داستان میشه، اینجا میتونید مجانی بخونید و سفارش بدید.

اگربامنطق راضی نمیشه..ازخواهر وسوهرخواهرت بخواه باگل وشیرینی باقصدعذرخواهی بیان خونتون وقضیه روفیصله بدن یاازکسی ک شوهرت ازش حرف شنوی داره صحبت کن تاباشوهرت حرف بزنه اما اگر درنهایت راضی نشد تهدیدکن ک توهم خونه خانوادش نمیری واین تهدیدو باجدیت عملی کن

کار خودتو بکن اونم زر میزنه خسته میشه هیچ مردی تو هیچ قانونی حق نداره همسرش رو از خانوادش محروم کنه ...

بزرگترش خودش یه بحرانه به تنهایی.

قبلشم ک باباش رو پا بود، حرف باباشو نمیخوند.عملا از هیچکس حرف شنوی نداره.

رگ‌خواب نداره.

۱۰۰ تا مشاور رفتم ،اون نمیاد، بیفایده بوده.

کم کم درست میشه خیلی باهاش بحث نکن بی فایده اس فقط ارتباطت با خانوادت رو قط نکن شوهرخاله منم 15سال قهر و آشتی بود الان فهمیده که چ اشتباهی کرده درست میشه ان شاءالله 

اگربامنطق راضی نمیشه..ازخواهر وسوهرخواهرت بخواه باگل وشیرینی باقصدعذرخواهی بیان خونتون وقضیه روفیصله ...

امروز به فکر خودمم همین رسیده بود.برم به خواهرم بگم بیان خرابکاریشونو جمع کنن خودشون.

منم مشکل شمارو داشتم البته خواهرم مقصرنبود باجناقا باهم مشکل داشتن منم هیچ جا نمیرفتم فقط خواهرمو میدیدم ۵سال خونشون نرفتم اون تنها میومد با بچش ولی من نه خیلی بی زبون وترسوبودم ولی یه روز زدم به سیم اخرو گفتم که اگه منو میخوایی من حق دارم یه سری چیزارو خودم بخوام  عید پارسال مامانمینا یهو اوردنشون شمال توویلامون اونم مجبوری ساکت شد چون من قبلش کلی تغییرش داده بودم نه بخار رفتو امدا من خودموقوی کرده بودم اونم حساب میبرد

من یه مامان خسته نیستم بااین که دوبارسقط داشتم واستراحت مطلقیم وتمام وقت درد دارمو دراز کشیدم.من خدارو دارم که همه کاراش حکمت داره با موفقیت بیشتر دونه کوچولومو میسپرم به خودش.شما هم همین کاروکنین😍

ببین عزیزم اگه زندگیتو دوست داری به خاطر اینجور چیزا خودتو ازیت نکن چون آخرش واسه آدم هیچ کس نمیمونه نه پدر نه مادر نه خواهر و برادر حتی بچه هم بزرگ بشه زحمات تو رو یادش میره در آخر فقط و فقط تو میمونی و شوهرت 

♡♡♡♡
ببخشید ولی رابطع شما با خواهرت هیچ ربطی ب همسرت ندازع مگ شما تورابطه اونو خانوادش دخالت میکنی

منم به همین دلیل میگم تو روابط من دخالت نکن.

نتیجش اینکه اولین سیلی زندگیمو خوردم.

ببین عزیزم اگه زندگیتو دوست داری به خاطر اینجور چیزا خودتو ازیت نکن چون آخرش واسه آدم هیچ کس نمیمونه ...

تا به امروز با همین عقیدهدپیش اومدم...ولی الان ک‌پرده ی احترام از بین رفته، دیگه نمیدونم چی درسته چی غلط

تا به امروز با همین عقیدهدپیش اومدم...ولی الان ک‌پرده ی احترام از بین رفته، دیگه نمیدونم چی درسته چی ...

اونم از رو عصبانیت یه کاری کرده یه چند روز دیگه درست میشه فقط همه چیزو باید با زبون پیش ببری .. همین حرف منو بهش بگو ..وبگو من واسه تو دارم زندگی میکنم چون دوست دارم ولی اونم خواهرمه نمیتونم باهاش مثه قریبه رفتار کنم .. من خودم عقلم میرسه حرف زدنم باهاش در هد سلام علیکه ... خیلی ببخشیدا ولی خرش کن 

♡♡♡♡
اونم از رو عصبانیت یه کاری کرده یه چند روز دیگه درست میشه فقط همه چیزو باید با زبون پیش ببری .. همین ...

خیلی به اون سیلی و ... فکر نمیکنم.من از کوره در رفتم و داد کشیدم اونم‌عکس العمل نشون داد.البته ک باید خوددار تر میبود.

ولی مدتهاست بهش همینارو میگم....ک فقط من و تو میمونیم برای هم....بیفایده س

همسر من با حجم عظیمی از عقده بزرگ شده....حدس من اینه ک پدرش با مادرش همینجوری رفتار میکرده.

اینم وقتی از خود بیخود شد، این رفتار رو نشون داد...

هرکسی قسمتی داره.اینم قسمت ماست....

ممنونم‌از همدلیتون.برای من دعا کنید.

ارسال نظر شما

کاربر گرامی جهت ارسال پست شما ملزم به رعایت قوانین و مقررات نی‌نی‌سایت می‌باشید

2790
2778
2791
2779
2792