خدا به منم قدرت بده! حالا که از صبح چه حرفایی که خواهرم بهم نزده!
چند وقت پیش به مامانم گفتم مامان؟ من اگر بعده ده روز پس بر نیام چی؟ نگرانم!
گفت مامان جان من فکره همه جاشو کردم ده روز من میام ده روز بعدی تو بیا خونه ما من اتاق داداشتو برات درست میکنم(بدونه اینکه از داداشم بپرسه) تو بیا تو اتاق داداشت بمون منم هم تورو هم بچه تو هم بچه خواهرتو جمع میکنم! حالا مامان من 66 سالشه! نمیتونه! اصرار داره کاریت نباشه من میتونم! ازون ور یچه خواهرم هم نوه اوله به مامانم وابستس هم خیلی شیطون!
یعنی مامانم یه راهی جلو پام گذاشت که دهنمو بست! یه چیزی گفت که من بگم نه من میتونم خودم از پسه خودم بر میام!!!