بچه ها من سالی دو یا سه بار میرم خونه مادر همسرم ،اونا ماهی ۳ یا ۴ بار میان .کلا برعکسیم.موقعی که دوقلوهای من به دنیا اومدن دریغ از کوچکترین کمک ،موقعی که عمل هم کردم همینطور ،دریغ از کمک ،همیشه هم با حرف های نیش دار اذیتم کردن که نه واقعا اعصابم رو داغون کردن .الان مرتب میان خونه ما ،من هم همش باید جلوشون دولا راست بشم.دلم از این میسوزه تو مواقع بیماری و نیاز من یادشون میره که منم هستم.موقعی که خودشون نیاز دارن به هر دلیلی ،همش اینجان.به همسرم هم که غیرمستقیم و با خنده میگم ناراحت میشه .میگه پدر و مادرمن،من باید چه کنم بچه ها؟با وجود این همه اذیت و بی مهری ها ،من چرا باید در خدمتشون باشم