عن خانم هر روز میومد واسه سیسمونی بچم نظر میداد , هی میگفت اینو بابات بخره اونو ننت بخره, اینو یادتون نره اونو یادتون نره, منم شوهرمو پر کردم ک بره بهشون بگه اوکی ما سیسمونی میدیم ولی اونام باید به من ک زاییدم سکه کامل بدن به بچمم طلا بدن و وظیفشون یادشون نره, شوهرم رفته گفته , ننش برگشته گفته حالا شما سیسمونی بدین ما یکاریش میکنیم (یعنی بیلاخ ربع سکشم نمیدیم)
خلاصه منم هی محل نذاشتم و بیخیالی کردم تا مادرشوهر عنم, برگشته به شوهرم گفته کلی از جهازو تو خریدی نه پدر زن!
منم کل واریزیای بابامو و سیسمونی ک خریده شات گرفتم واتساپ کردم براش, گفتم اگه سر جهازم اینکارو کرده بودم الان نمیگفتی یخچال پسرم خریده,
اقا نگم بعدش چی شد, جنگ جهانی شد
رفت خصوصی شوهرم و منو با خاک یکسان کرد هرچی از دهنش درومد بما گفت