خیییلی زیاد خوشحال شد رف واسم گل وشیرینی با ی روسری خریده بود😍
بهش پیام دادم سلام بابا، میدونست میخوام برم جواب آزمایش بگیرم، زنگ زد جواب چی شد؟! گفتم مثبته، خداحافظی کرد ، دوباره زنگ زد ، مطمئنی؟! جواب دقیقه؟! گفتم آره مطمئنم ، دوباره قطع کرد، بعد چند دقیقه زنگ زد به مامانم بگم؟! منم گفتم نه!!!!! فرداش مادر همسرم غذای مورد علاقه منو پخته بود بی خبر ! آورده بود ما هم گفتیم
همسر من مشکل داشت بعد 3 سال دوا درمان وقتی فهمید باردارم خیلی خوشحال شد
همچین خوشحال شد انگار ده ساله منتظر بچهایم. از دستشویی اومدم بیرون گفت: بابا شدم؟!!!
بعدم با خوشحالی بغلم کرد و بوسید.
وقتی بهش گفتم از خوشحالی گریه کرد. من بغل کرد و بلند هق هق گریه. اخه بعد 8 سال انتظار و دوبار ای وی اف ناموفق طبیعی باردار شدم. البته قسمتمون نبود و 4 ماهه سقط شد. من هنوز منتظرم اول لحظه تکرار بشه
همسر من تا یه ماه شوکه بود
تو ازمایشگاه هم حرف نمیزد
دستشو گذاشته بود رو دهنش
تا وقتی دخارم دنیا اومد تو شوک بود
اخه خداخاسته بود فندقم
من بی بی چک نشونش دادم یه نگاه کرد گفت این چیه
من نیم ساعت فقط توضیح دادم چیه
بعدش گفت اخیش فکر کردم نازایی گفتم بریم دنبال دکتر
4ماه بود منتظر بچه بودیم ها
ارسال نظر شما
این تاپیک قفل شده است و ثبت پست جدید در آن امکان پذیر نیستجدیدترین تاپیک های 2 روز گذشته
تاپیک های به روز شده
3 ثانیه پیش
14 ثانیه پیش
پربازدیدترین تاپیک های امروز
داغ ترین های تاپیک های امروز
