دارم دق ميكنم...
توي سينم پر حرف پر اعتراض پر سوال بي جواب 
احساس ميكنم هر لحظه قلبم از حركت واميسته..
هر موقع از اخلاق مادرشوهرم گلايه ميكردم شوهرم ميگفت اخلاقشه عوض نميشه چي كارش كنم بعد ديشب پدرشوهرم ميگه اخلاق هر كسي عوض ميشه تو خودتو عوض كن
هر سري به شوهرم اعتراض كردم ميگفت تو ميخواي من جلوي تو با مادرم دعوا كنم دلت خنك بشه بعد ديشب جلوي مادرش هر چي از دهنش دراومد به من گفت
تو تاپيك ديشبم ماجرا رو توضيح دادم
اين زندگي دگ زندگي نميشه برا من
احترامي نمونده دگ واسم
ميخوام فردا برم همه چيو برا بابام تعريف كنم مخصوصا از گند و گوه هايي كه شوهرم تو اين سالا زده تا بفهمه هر حرفي نبايد هر جايي جلوي هر كسي بزنه