چند سال پیش تقریبا 2ماه از عروسیمون گذشته بود متوجه رابطه تلفنی شوهرم با یه دختر از یک شهر دیگه شدم، کل دنیا رو سرم خراب شد و به هم ریختم ولی بعد یه مدت ناراحتی گفتم زندگی منه و فقط من میتونم درستش کنم با شوهرم صحبت کردم و ازش قول گرفتم وشوهرم گفت که فقط در حد صحبت تلفنی بوده و از قبل ازدواج بوده و الان اون دختره ول نمیکنه و شماره تلفن اون دختره رو هم گرفتم که خودم بشورمش و تمام بشه که شوهرم گفت با فلان شماره زنگ میزنه و این خط مال باباش و من در حالت روحی خیلی بد زنگ زدم و با باباش صحبت کردم و گفتم به دخترت بگو پاشو از زندگی من بکشه بیرون و زنگ به شوهر من نزنه باباش بهم فحش داد و قطع کرد الان چند ساله که همش ناراحت اینم که اون لحظه اون آقا به عنوان یک پدر چه حالی شده، و من باید با خودش صحبت میکردم، هرچند این تنها راه من بود،.. لطفا عادلانه حکم کنید
در کتابها بنویسید و در تاریخ ثبت کنید که ما در خواب بودیم که سردار رفت... ارام بخواب سردارشهید وقت بیداری ماست... فقط دلمان تنگ میشود....
بچه ها باورتون نمیشه! برای بچم از «داستان من» با اسم و عکس خودش کتاب سفارش دادم، امروز رسید خیلی جذذذابه، شما هم برید ببینید، خوندن همه کتابها با اسم بچه خودتون مجانیه، کودکتون قهرمان داستان میشه، اینجا میتونید مجانی بخونید و سفارش بدید.
ببین چقدر وقیح بوده با خط باباش زنگ میزده به شوهرت. بنظر منم کار بدی نکردی. البته باید شوهرت خودش جوابش میکرد و خطشم عوض میکرد. اگه باخودش حرف میزدی فقط زیرک تر میشد. یه وقتایی زنگ میزد که شوهرت خونه نباشه