منم پارسال سقط داشتم، کلا از دستش خسته شدم، از بیکار بودنش، از بی پولی، از بی مسیولیتیش، از نگرانی مالی، از خونواده ش که همه هم و غمشون فقط مهمونی هاشونه، ازینکه حاضره سه نصفه شب به خاطر خرید سیگار از خونه بره بیرون ولی نن همه جا باید تنها برم، خرف هم بهش می زنم میگه با اسنپ میری با اسنپ برمیگردی ،چه مرگته. ازش بدم میاد بدم میاد بدم میاد