باورم نیست که روزی برسد
که تو در فکر دگر باشی و من
بشوم یار کسی دیگر و دلدار دگر
بگید بازم دوستان خیلی قشنگن
من عاشق چشمت شدم/شاید کمی هم بیشتر
کاش من دیوانه بودم
بی خبر از عشق و با دنیای خو بیگانه بودم
این بیت و بیت قبل از خودم
عهد نا بستن از ان به
که ببندی و نپایی
تو که رفتی پی تاب وتپش رود برو.
به قدم های اسیر لجنم فک نکن
گر چه بدکردی وبدرفتی وبدخواهم دید
گرچه با خون خودم پشت دلم داغ زدید
باز بااینهمه هر وقت غمی شیهه کشید
من همین نبش چنار وچمنم فکر نکن
اینم خیلی تو ذهنم میاد
من از چشمان تو فهمیده ام اری
تو من را بینهایت دوست می داری
خانوما کارای کدوم شاعر و می‌پسندید.من عاشق اشعار مهدی موسوی ام... مخصوصاً دراکولا
شب تو ای شاهد شبهای جدایی
تو بگو از دل پر غصه ی من
که چه شبها که نخوابیدم و اندیشیدم
و تو ای اشک بگووو که من انشب چه کشیدم
سعدی چو جورش می بری نزدیک او دیگر مرو
ای بی بصر من می روم او می کشد افسار را
مفهوم:بی اختیاری در عشق و تسلیم عشق بودن
