یکی ا خاطرات قشنگم اینه که من تو مدرسه پسرونه هستم و هر روز باید مراقب باشیم اینا دعوا نکنن یه دقه غافل شدم یکیش با لگد زد وسط پای اون یکی حالا اون پسره هم تپل، گرفته دستش هی میگفت خانوووووم خانوووووم درد میکنه بخدا ببینن هی میگم پسرم من نمی تونم ببینم پاشو برو دفتر ببینن ول کن ماجرا نبود
خلاصه هرکی مارو میدید میگفت خانوم دیدی بالاخره؟
قابل پخش نیست البته