یعنی بخدا آخرش سکته میکنم. روزی که اومدن خاستگاریم اون خونه رو دادن به ما دوسالم توش بودیم قرار بود اجارش بدیم بریم یجای دیگه مت رفتیم ولی اجارش ندادیم بعد دوسال خواهر شوهر عوضیم اومد مفت نشست توش گفتیم پسش بدین ندادن الان اون مفت نشسته و ما مستاجر . منم منتظرم پدر شوهرم مثه سگ بمیره برم روز اول ارثمو بگیرم
فکر کنم هیچکدوم اندازه من دلتون پر نیس
فقط لپ لپ میخره فقط ات اشغال درمیاد
یه دنیا هر شب وسایل میخرن همشم همون شب باز میکنن خیلی هاش دست نخورده میزارم تو کیسه بعد کهنه میشه میندازم دور
منم دعوا نمیکنم فقط میگم اونم اصلا به خودش نمیگیره
به خداوندی خدا شب تمیز میکنم میشورم بعد میخوابیم
دوباره میگه میوه بیار شیر و خرما یا چیزی که خونه کثیف میشه
شبا کمرم منفجر میشه از درد
البته من خیلی حساس و تمیزم
مادر شوهر عوضیم از بچگی اصول زندگی رو یادش نداده همسرم کثیف بار اومده دست خودش نیس که
از طرف ایشون :دیر باز کردن در ،دیر جواب دادن به تلفن،عیب و ایراد غذا،حرف زدن یا خندیدن با مردهای دیگه ،مانتو و لباس من ،اگر بچه ها کار اشتباهی انجام بدن ،اگه من از ایشون ایرادی بگیرم ،اگر من صدام یه کم بلند بشه ،
دو مورد اول و دو مورد دوم زیااااد
از طرف خودم هیچی به خدااااا،فقط فراموش کاری هاش رو مخمه ،اونم حتی اگر اروم بگم عصبانی میشه ،چون این خصلت نقطه ضعفشه و خودش بیشتر از من از دست خودش عصبانی میشه ،من بگم دیگه آتییییش گرفته.کلا ارومو بی ازارام ،کاری به کسی ندارم
ما اکثرا سر هر مسئله ای بحث داریم مثلا داریم میریم خونه یکی حالا با بچه تند تند حاضر میشم جوری دست و پاشو گم میکنه بازم دیر شد انگار مثلا تالار را بیمارستان که وقت ملاقات داره
ارسال نظر شما
جدیدترین تاپیک های 2 روز گذشته
تاپیک های به روز شده
20 ثانیه پیش
21 ثانیه پیش
پربازدیدترین تاپیک های امروز
داغ ترین های تاپیک های 2 روز گذشته
داغ ترین های تاپیک های امروز
