بخدا قرار بود همه رو دعوت کنم خونه خودم طبق معمول ولی قبول نکرد گفت بیاید اینجا،تا بعد شام همه چی خوب بود همه رفتن خونشون منو اون کنار بخاری نشسته بودیم یهو حرف دختر همسایه رو پیش کشید گفت مامانش دعوتشون کرده راضی به زحمت پیرزن نشدن،من هی هیچی نگفتم هی یه بحث دیگه آخرش گفت اصلأ راضی نیستم هیچکدومتون بیاید اینجا نه من میام نه شما بیاید