تنهام اما بی عرضگی از خودمه
میدونم
خیلی تنبلم
روابط اجتماعیم صفره
بیچاره بابام کلی راهکار میده بهم میگ برو فلان جا اون کارو کن مثلا
اما من تنهایی روم نمیشه
هم خودم هم خانواده رو خسته کردم یا گریه میکنم یا کل روز سکوت میکنمو سرم تو گوشیه دلم براشون میسوزه از یه طرف اما چکار کنم یه خشم درونی دارم ک دست خودم نیس ب ادم و عالم حسادت میکنم خیلی از دوستامو سر حسادت سر غرغر کردنای همیشگی سر خیلی چیزای دیگ از دست دادم دیگ تنهای تنها شدم
فقط خودمم و فکرو خیالایی ک یه ثانیه هم رهام نمیکنن