نشسته بودیم یهو یه چیز سیاه بزرگ رد شد فکرکردیم موشه بلند شدیم خشک کن و چوب و پیفاف رو اووردیم من و خواهرم و مامانم افتادیم روش تا فهمیدیم مارمولکه مامانم با خشک کن زد تو سرش دمش قطع شد انداختیمش تو پلاستیک انداختمش تو فاضلاب بره حالشو ببره در عجبم که چرا سیاه بود فکر کنم افریقایی بود.