2777
2789
عنوان

بیاین از داستان آشناییتون با همسرتون بگید

| مشاهده متن کامل بحث + 4068 بازدید | 71 پست

من چند روزه نامزد کردم 

اولین بار تو روستای پدریم دیدمش اونم اومده بود به خونوادش سر بزنه من هوس دیدن باغ پدر بزرگمو و کردم و تنهایی افتادم تو دل جاده  برم باغ ک ی سگ افتاد دنبالم منم ی جیغ بنفش کشیدم شروع کردم دویدن نزدیک بود گازم بگیره ک دیدم ی پسری با دو اومد سمتم منم این قدر ترسیده بودم ک اصلا اون موقع فکر خجالت اینا نبودم فقط سریع چنگ انداختم به لباسش و پشتش با گریه قائم شدم اونم بالاخره سگ و دور کرد😂😂و اینم اولین دیدار

❣من آنم که تلاش می کنم باشم❣

بچه‌ها، دیروز داشتم از تعجب شاخ درمیاوردم

جاریمو دیدم، انقدر لاغر و خوشگل شده بود که اصلا نشناختمش؟!

گفتش با اپلیکیشن زیره لاغر شده ، همه چی می‌خوره ولی به اندازه ای که بهش میگه

منم سریع نصب کردم، تازه تخفیف هم داشتن شما هم همین سریع نصب کنید.

بیست و دوسالته ینی . من متولد ۷۷ ام . نمیخام  حتی با کسی دوس شم

اره عزیزم الان بیست و دو سالمه. من دوره ی نوجوونیم خیلی شیطون بودم ولی از وقتی با همین شوه م دوست شدم دیگه آروم و قرار گرفتم و کم کم به سمت خانوم شدن رفتم!! 

سمت خونه خاله ام ی خیاطی تازه باز شده بود گفتم برای عید بدم لباس بدوزه،دو سه ماه گذشت تقریبا با خیاطه دوست شدیم،اینو داشتع باش،رفته بودم شهرستان دانشگاه ی خانمی زنگ زد واسه آشنايي منم هنگ ک چرا زنگ زپی موبایلم زنگ بزن خونمون بعد چند جلسه ک خدایا اینارو کی فرستاده?فهمیدم کار خانم خیاطه😀😀😀مادرشوهرم معلم دوران دبیرستانش بود میومد خیاطیش اینم فهمیده بود پسرش میحاد زن بگیره....هههععععععی،برنامه هامو بهم زد ناکس😂😂😂😂

همه عمر بر ندارم سر از این خمار مستی.... که هنوز من نبودم که تو در دلم نشستی🥰

ارسال نظر شما

کاربر گرامی جهت ارسال پست شما ملزم به رعایت قوانین و مقررات نی‌نی‌سایت می‌باشید

2790
2778
2791
2779
2792