من خودم اون موقع شونزده سالم بود تو نیمباز یه گروه داشتیم پنج تا پسر بودن ما هم سه تا دختر بودیم. اکیپی قرار میذاشتیم میرفتیم کافه.بین اون پسرا یه پسری بود که نه تو گروه نه تو کافه با کسی حرف نمیزد. چیزی هم ازش میپرسیدیم خیلی کوتاه جواب میداد وقتایی هم که کافه میرفتیم اکثر اوقات سرش تو گوشی بود. دیگه همه دخترا فکر میکردن این خودش دوس دختر داره ولی من چند بار زیرزیرکی دیدم که الکی فقط داره با گوشیش بازی میکنه و درواقع چون خجالتیه نمیتونه زیاد با جمع ارتباط برقرار کنه. خلاصه دلو زدم به دریا یه بار خودم بهش پیام دادم گفتم ازت خوشم میاد.الان بعد از چهار سال دوستی و دو سال ازدواج، نینیش تو دلمه😍
اولین بار تو روستای پدریم دیدمش اونم اومده بود به خونوادش سر بزنه من هوس دیدن باغ پدر بزرگمو و کردم و تنهایی افتادم تو دل جاده برم باغ ک ی سگ افتاد دنبالم منم ی جیغ بنفش کشیدم شروع کردم دویدن نزدیک بود گازم بگیره ک دیدم ی پسری با دو اومد سمتم منم این قدر ترسیده بودم ک اصلا اون موقع فکر خجالت اینا نبودم فقط سریع چنگ انداختم به لباسش و پشتش با گریه قائم شدم اونم بالاخره سگ و دور کرد😂😂و اینم اولین دیدار
بیست و دوسالته ینی . من متولد ۷۷ ام . نمیخام حتی با کسی دوس شم
اره عزیزم الان بیست و دو سالمه. من دوره ی نوجوونیم خیلی شیطون بودم ولی از وقتی با همین شوه م دوست شدم دیگه آروم و قرار گرفتم و کم کم به سمت خانوم شدن رفتم!!
سمت خونه خاله ام ی خیاطی تازه باز شده بود گفتم برای عید بدم لباس بدوزه،دو سه ماه گذشت تقریبا با خیاطه دوست شدیم،اینو داشتع باش،رفته بودم شهرستان دانشگاه ی خانمی زنگ زد واسه آشنايي منم هنگ ک چرا زنگ زپی موبایلم زنگ بزن خونمون بعد چند جلسه ک خدایا اینارو کی فرستاده?فهمیدم کار خانم خیاطه😀😀😀مادرشوهرم معلم دوران دبیرستانش بود میومد خیاطیش اینم فهمیده بود پسرش میحاد زن بگیره....هههععععععی،برنامه هامو بهم زد ناکس😂😂😂😂
همه عمر بر ندارم سر از این خمار مستی.... که هنوز من نبودم که تو در دلم نشستی🥰