خانوما من قبلن دوره ارایشگری رفتم و میدونم حالا یه کاری نزدیک به خونمونم هست پیدا کردم خانومه میگه بیا ماهی 300میدم همه ازت راضین و تعریفتو می کنن و هم اینکه بهت اعتماد دارم ولی شوهرم نمیزاره بخدا منم از صب تا شب تنها تو خونه کلافه میشم اینجا هم غریبم فقط فامیلای شوهرم هستن احساس می کنم افسرده شدم چیکار کنم که راضیش کنم بزاره برم اخه من که حتی پامو کج نمیزاذم چرا اینطوری می کنه یعنی خاسته من براش مهم نیست چرا همش دلش میخاد دست و پامو ببنده بگین چطوری راضیش کنم بچه هم ندارم .
میشه برا باردار شدنم یه صلوات بفرستین بعد چهار سال انتظار و زخم زبونا دعا کنین باردار بشم حال دلم خرابه
امیدوارم مشکلت فقط این باشه، من که یه چشم اشکه یکیش خون، فک می کنه من و اسیری آورده
فک نکن منم خیلی خوشبختم نه عزیز اونقد دارم ازشون می خورم نگو و نپرس ولی من خونوادم پشتمم هر چند اونا هم دل نگرونم هستن ولی خب انتخابی که خودشون کردن اصن این زندگی که من میخاستم وجدید به دروغ در خاستگاری گفته بودن نبود همه ارزوهام دود شدن
میشه برا باردار شدنم یه صلوات بفرستین بعد چهار سال انتظار و زخم زبونا دعا کنین باردار بشم حال دلم خرابه