تودعوا هرچندیه بحث ساده ومعمولی خیلی فحش میده بددهنیش تودعواها شده مایه ی عذابم یابه قبرپدرمادرم یابه خودم وجدوآبادم خلاصه امروزم ازظهروقتی اومد حال نداشت بچه هم نمیخوابیدتوخونه واسه خودش بازی میکرد اصلاکاری به کاراون نداشت
الکی بهونه کرد بردم اتاق بخوابونم دیدم خودش پسرمونو صداکرد بوسید ازش معذرت خواست که سرش دادزده حالایکسالشه ها😦
بعدنیم ساعت که بچه خوابید به من گفت تلویزیونوخاموش کن مم نگاه میکردم ولی نخواستم بحث کنه زودخاموش کردم پتوروکشیدم سرم پیش پسرمبخوابم گفت به زور تحمل کردم دیدم کسیونداری جاییم نداری آخه بری چجوربیرونت کنم
دوسه بارم همچینچیزی گفته ولی تودعوای شدید نه اینجوری خودبخود
اونقدرقلبموشکسته دیگه حتی گریه مم نمیگیره بدترین درده واسه یه خانوم که حتی نتونه گریه کنه یعنی اونقدررر جون سخت شدمکه نمیتونم حتی گریه کنم