من بودم برمیگشتم
بعد تو اون وسط اینهمه بچه چی بود زایید
یعنی وقتی فهمید قاچاقچیه و رفت حماقت نبود؟؟؟
اصلا میگیم ندونست اینا ادم کشن . فهمیدن اینکه برادر شوهر ادم قاچاقچیه اونم تو پاکستان وسط اونهمه تروریست چه رفتنی بود؟؟؟؟
از همه بدتر میخاست با یه بچه تنها بره پاکستان😳😳😳😳😳
برادره به زور خودشو انداخت باهاش وگرنه تنها رفته بود
اینا حماقت نیست؟؟؟
ادم تو زندگیش باید سرسوزنی بترسه ترس همیشه هم بد نیست ادمو نجات میده
مادر شوهره چقد بهش گفت پسرم به دردت نمیخوره نیا
نیا
فایده داشت مگه
سرخودشو داداشو به باد داد داغ گذاشت رو دل مادرش