چند ماه بعد من زايمان عروسمون بود
موقع زايمان من حال مامانم خيلي بد ميشه و خيلي گريه ميكنه و حتي اخر كار ميفهمه من سزارين اورژانسي شدم فشارش ميفته بهش اب قند ميدن (چون خيلي وحشت داره و از سزارين ميترسه و شوهرم نميگه كه فرم سزارين پر كرده)
عروسمون كه زايمان ميكنه فرداش ميرم ملاقات و تبريك ميگم و اينا (زايمانش طبيعي بود) بعد به مامان عروسمون ميگم خوبه شما تجربه زايمان هاي عروستون رو داشتين حالتون بد نشده، مامانم سر من خيلي حالش بد ميشه و بنده هاي خدا هيچي نميگن ... چند روز بعد مامانم ميگه كه موقع زايمان عروسمون حال مامانش خيلي بد ميشه و به لرزه ميفته، داداشم زنگ ميزنه و مامانم ميره پيششون و مامان عروسمون تا لحظه اخر دستاش ميلرزيده بنده خدا😔 واي اينو شنيدم اينقدر خودمو فحش دادم كه اون چ حرفي بوده زدم