من برای خرید خونه طلا فروختم البته تو دو مرحله،دفعه دوم که رفتم انگشتر نشونم کلی نگین داشت با چند تا تیکه ی کوچیک ،اونایی که نگه داشتم تا دیگه وقتی بفروشم که واقعا لازم بود،فروختم.بعد اومد انگشترو خورد کرد تا بدون نگیناش وزن کنه خودم یه جوری شدم ولی دیگه تموم شده بود،بعد یه خانومی با شوهرش اونجا بود گفت وای شوهر من اصلا نمیزاره من یه همچین صحنه ای رو به عمرم ببینم،😭😭😭من به شوهرم نگاه کردم عین خیالشم نبود ،خیلی ناراحت شدم ،بیایم پز خودمونو به بقیه ندیم،یا لااقل اگه میخوایم تعریف کنیم از شوهرمون بقیه رو خورد نکنیم
بعد که اومدم بیرون به شوهرم میگم دیدی چی گفت
میگه میخواست طلا بخره براش این حرفو زد سنگین ترشو بگیره
😭😭😭😭😭😭