اولیو خودم میگم: ما خانوادگی قبلنا خیلی میرفتیم کوه نوردی و جنگل و اینا یه شب تصمیم گرفتیم شب تو جنگل بخوابیم تاریکم بود حسابی! دختردایی ماعم دستشوییش گرف منم با هد لامپ باهاش رفتم نور داشته باشه یه کنده پیدا کرد نشست منم رومو کردم اونور هد لامپو گذاشتم پشت سرم قشنگ ما تحت دختر داییم نورانی شده بود🙄😂 که یهو چشم خورد به دو تا جنگلبان که برگاشون ریخته بود از بس تاریک بود نفهمیده بودیم رسیدیم به جنگلبانی! دخترداییم چنان جیغی کشید که برگای منم ریخت! تا یه هفته فش ناموسی بود که بمن میداددد هعی...😂